دانلود PDF رمان لیست از سروناز روحی معمایی، جنایی، رازآلود از سروناز روحی
با کیفیت ترین PDF رمان لیست از سروناز روحی معمایی، جنایی، رازآلود از سروناز روحی , دانلود PDF رمان لیست از سروناز روحی معمایی، جنایی، رازآلود از سروناز روحی , سایت دانلود PDF رمان لیست از سروناز روحی معمایی، جنایی، رازآلود از سروناز روحی
⇓
PDF رمان لیست از سروناز روحی معمایی، جنایی، رازآلود از سروناز روحی
PDF رمان لیست نسخه کامل
موضوع رمان: معمایی، جنایی، رازآلود
نویسنده رمان: سروناز روحی
تعداد صفحات: 715
خلاصه رمان: ضُحا زَهرابی، دختری جوان و زیباست که پس از ده سال به ایران برمی گردد، به بهانه ی اینکه پدرش کمال زهرابی در بستر بیماری است و در واپسین لحظات عمرش خواستار ملاقات با تنها دخترش است. به محض ورود ضحا به ایران، رازی برملا می شود و او تلاش میکند تا متوجه اسرار عمارت زهرابی ها شود. هیچ کس از بازگشت ضحا راضی نیست و درست زمانی که می خواهد وطن را ترک کند و به زندگی سابقش برگردد، ناگزیر به ماندن می شود. با ورود مردی مرموز و غیر قابل نفوذ، همه چیز به نحو دیگری پیش می رود، ضحا برای مسیری که در آن قرار میگیرد آمادگی ندارد !
قسمتی از متن رمان لیست
دستی به نقش عنکبوت چشم قرمزم کشیدم و سپس به عقب چرخیدم. پرده های خاکستری … روکش تختم مشکی… فرش اتاقم خاکستری ! چقدر دلم برای این فضای سیاه و خاکستری تنگ شده بود. پشت میز تحریرم نشستم و به عکس های زیر شیشه زل زدم. دوستان دبیرستانم…موهای تیفوسی، دستبند های چرمی، ساعت های صفحه اسکلتی… خودکار های مشکی! دفتر های مشکی… لحظه های مشکی ! در اتاق باز شد، از جا پریدم. با دیدنم یک سوی لبش بالا آمد و گفت: ببین کی اینجاست … خوش اومدی!!!
خیره ی چشمانش بودم که جلو آمد: چقدر بزرگ شدی ! رشد کردی… قد کشیدی!چانه ام را به دست گرفت. به چشمهایش زل زدم. مرد بلند قامت، با چشمانی شبیه چشمان پدرم… اما نافذ تر، صورتش گرد بود و مثل صالح، صورتش پر از ریش و محاسن بود. ابروهایش را به هم نزدیک کرد و خیره ام ماند . هنوز در برابر او، یک موجود حقیر بودم با این همه دبدبه و کبکبه! با این همه اهن و تلوپ ! باز او می توانست نزدیکم شود … چانه ام را لمس کند. با وقاحت توی صورتم خیره شود و بگوید : خوش اومدی !
PDF رمان لیست از سروناز روحی معمایی، جنایی، رازآلود از سروناز روحی
PDF رمان لیست نسخه کامل
موضوع رمان: معمایی، جنایی، رازآلود
نویسنده رمان: سروناز روحی
تعداد صفحات: 715
خلاصه رمان: ضُحا زَهرابی، دختری جوان و زیباست که پس از ده سال به ایران برمی گردد، به بهانه ی اینکه پدرش کمال زهرابی در بستر بیماری است و در واپسین لحظات عمرش خواستار ملاقات با تنها دخترش است. به محض ورود ضحا به ایران، رازی برملا می شود و او تلاش میکند تا متوجه اسرار عمارت زهرابی ها شود. هیچ کس از بازگشت ضحا راضی نیست و درست زمانی که می خواهد وطن را ترک کند و به زندگی سابقش برگردد، ناگزیر به ماندن می شود. با ورود مردی مرموز و غیر قابل نفوذ، همه چیز به نحو دیگری پیش می رود، ضحا برای مسیری که در آن قرار میگیرد آمادگی ندارد !
قسمتی از متن رمان لیست
دستی به نقش عنکبوت چشم قرمزم کشیدم و سپس به عقب چرخیدم. پرده های خاکستری … روکش تختم مشکی… فرش اتاقم خاکستری ! چقدر دلم برای این فضای سیاه و خاکستری تنگ شده بود. پشت میز تحریرم نشستم و به عکس های زیر شیشه زل زدم. دوستان دبیرستانم…موهای تیفوسی، دستبند های چرمی، ساعت های صفحه اسکلتی… خودکار های مشکی! دفتر های مشکی… لحظه های مشکی ! در اتاق باز شد، از جا پریدم. با دیدنم یک سوی لبش بالا آمد و گفت: ببین کی اینجاست … خوش اومدی!!!
خیره ی چشمانش بودم که جلو آمد: چقدر بزرگ شدی ! رشد کردی… قد کشیدی!چانه ام را به دست گرفت. به چشمهایش زل زدم. مرد بلند قامت، با چشمانی شبیه چشمان پدرم… اما نافذ تر، صورتش گرد بود و مثل صالح، صورتش پر از ریش و محاسن بود. ابروهایش را به هم نزدیک کرد و خیره ام ماند . هنوز در برابر او، یک موجود حقیر بودم با این همه دبدبه و کبکبه! با این همه اهن و تلوپ ! باز او می توانست نزدیکم شود … چانه ام را لمس کند. با وقاحت توی صورتم خیره شود و بگوید : خوش اومدی !
